دکلمه تاریکخانه

.: شعر و صدا : علیرضا آذر :.

دکلمه تاریکخانه

Audio Player

برای دانلود رایگان دکلمه به ادامه مطلب مراجعه کنید


دانلود رایگان با لینک مستقیم

شناسنامه اثر

1 متن اثر:

 

شهریارم که تب سیزدهم کشت مرا

در نمایی خفه از پنجرهء پشت سرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدَهَم کز همه عالم به درم

 

نحسی سیزدَهَم از منِ من دور شوید

با من انگار فقط خانه به دوشی مانده

چه کسی بود مرا در رگ خط‌ها نشنید

و مهم نیست که من آن ور گوشی مانده

 

غربت سیزدهُم یاد من و یاد تو هست

اشک دریاچه شد اما قدش از سر نگذشت

هرکسی رفت و به ناحق به قضاوت برگشت

بگذارید بفهمند که اینگونه گذشت

 

از تو باید بنویسم که تو تعبیر منی

پس که در خواب من انقدر تقلا کرده

هرچه در خواب طلب کرد به دستش دادم

چه کنم شمش طلا خرج مطلا کرده

 

از چه باید بنویسم که قبولش بکنی

از چه باید بنویسم که مسافر نشوی

به چه سوگند دهم، تا که بمانی در من

چه بگویم که گل فصل مجاور نشوی

 

تا تو بر تاب نشستی نوسان من را بُرد

شب جلو رفتی و فردا به عقب برگشتی

و تو هر بار رسیدی، پسِ گوشَت گفتم

عشق مو بافته من، چه عجب برگشتی

 

های بانو اگر از مهلت فردا بروی

یا من از عشوه لامذهبِ امشب بروم

یا تو از آمدن تاب بیفتی به زمین

یا من از لرز پس از پنجره از تب بروم

 

یا اگر زخم بریزند و مداوا نکنند

چه کسی ماندهء ما را ببرد دور کند؟

تن شبتابی ما روی زمین باد شود

نور ما شهر هزار آینه را کور کند

 

تا که این تاب جلو رفت و جلو رفت و جلو

از من و عاقبت و هستی من دور شدی

من به پشت سر این واقعه محکوم شدم

تو به آن دورترین دامنه مجبور شدی

 

قبل از آن اوج، قسم دادمت ای عشق بمان

و تو فریاد زدی باز، که برخواهم گشت

پشت سر داد کشیدم قَسَمت کو؟ گفتی

به خدای شب آغاز که برخواهم گشت

 

دوربین را وسط باغ نشاندم که اگر

روی حرفت ننشستی، سندی رو بکنم

بنشینم تک و تنها، سر خلوت سر صبر

توی تنهایی خود نقل هیاهو بکنم

 

ما دوتا آینه روشن رو در روییم

بین ما، حادثه عشق به تکثیر نشست

ما دو آرایش جنگیم، ولی پشت به هم

هیچ رزمی، کمر هیبت ما را نشکست

 

ما دوتا رود، در اندیشه دریا نشدن

ما دوتا زلف گره خوردهء پاپیچ به هم

انسداد دورگ از قبل تپش های تنش

ما دوتا صفر گلاویز، دوتا هیچ به هم

 

ما دوتا ذره بنیادی عالم بودیم

ما دوتا ماده تاریک در آغوش مکان

ما دو خورشید، دو منظومه شمسی بودیم

ما دو تک‌یاختهء مرده در ابعاد زمان

 

ما دوتا جبر به ماندن، دو نفر مجبوریم

ما دوتا حکم سلیسیم، دو باید‌بشوی

ما دو ما قبل هر آن چیز، دوتا روز ازل

شاید این بار نرفتی و مردد بشوی

 

ما دو شن‌ریزه پرتیم در اندام کویر

ما دوتا قطره باران وسط دریاییم

ما دوتا شاخه خشکیم در ابراز تبر

ما دو بیهوده، ولی خوب به هم می‌آییم

 

نه در این شعر، که من در همه گفتن هام

عاجز از رفتن و ماندن متحیر ماندم

و تو هربار در این بیت، به پایان رفتی

دوربین را به فراسوی تو می‌چرخاندم

 

دوربین را به فراسوی تو می‌چرخاندم

همچنان دور تورا، دور تورا می‌دیدم

ماه من بودی و در دشت که می‌چرخیدی

ماه من بودی و دنبال تو می‌چرخیدم

 

آه ناجور کشیدی نگذارم بروی

قسمم دادی و من مانع رفتن نشدم

از غرورم چه بگویم که چه جاها نشکست

گریه کردی بروی، دست به دامن نشدم

 

اولین حربه زن هاست، نفس های عمیق

بعد از آن مات شدن مثل وقار تندیس

بعدش آرام شدن، حرف شدن، بغض شدن

آخرین حربه زن هاست دوتا گونه خیس

 

از کدامین رخ تزویر، مرا مینگری

از کدامین در جادو، به تو برمی‌گردم

وقتی از کوچه معشوقه ما دور شدی

از پس حنجره ای تار، نگاهت کردم

 

تازه بعد از تو به خود آمدم و فهمیدم

که چه اندازه به دنیای تو وابسته شدم

آینه فحش بدی بود مرا می فهمید

که چقدر از خودم و سوختنم خسته شدم

 

پس از این بیت، منو آینه در یک قابیم

او همه ریزترین زیر و بمم را بلد است

آینه حرف بزن، حرف بزن برزخی ام

من ندانسته بدم، آینه دانسته بد است

 

ای دهان دره بی حال کسالت آور

بعدظهر سگی و لحظهء بی حوصلگی

خشم بیخود به خود و خودخوری و زخم و خراش

جمله های مرض آلود و سراسر گِلِگی

 

ای شروع شب نفرت، شب زنجیر به دست

ای تکاپوی سر هیچ به یغما رفتن

جمله های پس و پیش ای قلم شَطح به دست

از دل شعر به آیینه معما رفتن

 

ای تمام هیجانات جهان در ید تو

منطقی نیست تو باشی و من از دست روم

که تو از کوره دهی دور به آدم برسی

من از این شهر زبان بسته به بن بست روم

 

ای فروخورده بغض همهء ثانیه ها

جور این ساغر لبریز سخن را تو بکش

من بریدم به فنا رفتم و نابود شدم

دور این جن زده را، دایره وِرد بکش

 

ای کماندار بزن تیر، مرا می‌طلبد

ای تبردار بکوب عاقبتش می افتم

یک نفر نیست فقط زود خلاصم بکند؟

نکشی میکشمت،  باش ببین کی گفتم

 

داشتیم از غزلی دور به هم می‌گفتیم

در دل قاب دو همراه، دوتا دست به دست

پشت گوشش همه سیزدهم را گفتم

قصه را آه کشیدم دل آیینه شکست

 

به فنا رفتم و رفتم که تو را شرح دهم

نشد از تو بنویسم تو به من منگنه ای

من زمین می‌خورم و باز تو را می‌جنگم

یکه تازی، قدری، مخمصه را یک تنه ای

 

با توام عشق ببین باز تو را می‌خوانم

با توام دور نشو شعر پدر سوخته ام

تو به فحشم بکشی یا نکشی حرفی نیست

من در این  مرحله دندان به زبان دوخته ام

 

غم روراست ترین رابطه ها در من بود

با توام عشق، مرا دست خیانت نسپار

بین این مردم عاشق کش معشوقه فروش

مگذارم، مگذارم، مگذارم، مگذار

 

من که آرایش و دردانه خلقت هستم

هرکه مارا طلبد، از ید یاهو بخرد

باید از جان گذری تا به اتاقم برسی

هرکه طاووس پسندد، غم هندو ببرد

 

دوربین داشت به هر سمت تو سر می‌چرخاند

دوربین داشت تو را از همه دورت می‌کرد

عمق تنهایی تو، از تو به تو بیشتر است

دوربین داشت تو را زنده به گورت می‌کرد

 

بر سر کوچه نشستی و به تصویر کشید

دیدت افسار به دستی و به تصویر کشید

عهد را باز شکستی و به تصویر کشید

و دگر عهد نبستی و به تصویر کشید

 

کاش آن جا که تو رفتی غم عالم میرفت

کاش این غربت جمعی همه با هم میرفت

تا به دنبال تو این عالم و آدم میرفت

به درک! پشت تو نامحرم و محرم میرفت

 

می‌توانستم از این پنجره پرواز کنم

آخرت بودم و میشد خودم آغاز کنم

میشد این عشق سگی را به تو ابراز کنم

نشد آخر که تو را سیر ورانداز کنم

 

نشد آخر که از آن حوصله تنگ روم

چاره مرگ است که از ناحیه ننگ روم

باید از این سرطان، تهمت پررنگ روم

باید از سیطره حضرت خرچنگ روم

 

خانه تاریک شده، تا که تو ظاهر بشوی

بلکه این بار نخواهی که مسافر بشوی

باعث هجرت مرغان مهاجر بشوی

و کمی دورتر از فصل مجاور بشوی

 

وسط خانه تاریک تو را می‌دیدم

آن‌ور دوری نزدیک تو را میدیدم

در تن هر رگ باریک تو را می‌دیدم

و پس از عطسه شلیک، تو را می‌دیدم

 

نور قرمز، شب روشن شدن خاطره ها

پرده ها را بکشانید که این پنجره ها

نور لجباز، نتابند به این پرتره ها

گور بابای تمام گره ها بر گره ها

 

وقت ظاهر شدنت بود، هلاکم کردی

تازه فهمیدم از این عکس مرا کم کردی

مصلحت بود، از این خاطره پاکم کردی

پای آن تاب مرا زنده به خاکم کردی

 

ناگهان پشت سرم، در نزدی در وا شد

بعد عمری اسف و حال بدی، در وا شد

پس از انگار غروبی ابدی، در وا شد

رنگی از نور به تصویر زدی، در وا شد

 

خنده ای داغ، زدی و بدنم سوخت که سوخت

دکمه تا دکمه تن و پیرهنم سوخت که سوخت

واژه تاول شد و لحن و سخنم سوخت که سوخت

عکس ها را چه کنم؟ فکر کنم سوخت که سوخت

 

 
2 عنوان اثر: تاریکخانه
3 موضوع: عاشقانه
4 تاریخ تولید: ....
5 گوینده:

علیرضا آذر

6 شاعر: علیرضا آذر
7 صدابردار:
7 شاعر: ...
8 ضبط شده در: استودیو حافظ شرق
9 حجم: حجم 19 مگابایت (21:18)
10 دانلود رایگان (کیفیت 128) لینک مستقیم
11 دانلود رایگان (کیفیت 320)