داستان شماره 4 - دندان طلا
.: گوینده: حسن حاجی قاسمی :.
برای دانلود رایگان کتاب صوتی به ادامه مطلب مراجعه کنید
متن داستان دندان طلا:
پدر بزرگ همیشه به دندانش افتخار می کرد. آن دندان را اولین سالگرد ازدواجشان گذاشته بود. وقتی می خندید صورتش خیلی جذاب می شد. این را همیشه مادربزرگ می گفت. اما امروز دیگر در دهانش نبود. پدربزرگ دندان طلایش را برای خرج دفن مادربزرگ فروخت.
با تشکر