دکلمه دیوانه ای به نام دل

.: نویسنده: حسن حاجی قاسمی / گوینده: سمیه حصاری :.

برای دانلود رایگان دکلمه به ادامه مطلب مراجعه کنید


متن دکلمه دیوانه ای به نام دل:

تنم مخروبه ای است که دیوانه ای به نام دل در آن سکنا دارد. سنگ خورده کودکان کودن است. دروغ نمی گویم اما حقیقت را هم نخواهم گفت. زنجیر بر پای او پای رفتن را از او گرفته است. حالش رو به وخامت است. عصر دیروز گفت: که نوری را می بیند. میگسار قهاری است، می می خورد که فراموش کند و هر وقت او را می بیند، فراموش میکند می بخورد.

او کیست؟ او یک جمع مفرد است. او کسی است که هیچ ضمیر متصلی ندارد، اما همیشه نهاد این مردم بی گزاره است. او کیست؟ او مصبب تمام این عذاب هاست.

شبی در کنار شمع گفت: غزلی برایم بساز که در آن زیبایی من در آن قافیه باشد. دل ساده من هم ساخت. اما در بیت سوم او رفت.

آری اوی رفت. مقطع غزلش مقتع عقلش شد. دیوانه است، آری. نمی داند که نسل لیلی منقرض شد و شیرین هیچ فرزندی به یادگار نگذاشت از سلاله خود.